تفسیر آواهای شاهانه ساراها(8)
کودکی متولد می شود، همه افراد خانواده در تلاشند شادی زندگی او را نابود کنند.
هر وقت کودک شاد است، قطعاً باید کار غلطی انجام داده باشد و زمانی که با صورتی غمگین و کشیده در گوشه ای نشسته، اوضاع بر وفق مراد است.
پدرش می گوید: خیلی خوب! پسر خیلی خوبی هستی!
و مادرش از اینکه او گرفتاری درست نمی کند، خوشحال است. اما هر وقت سرزنده و بانشاط باشد، خطرناک می شود. آن وقت همه سعی می کنند شادی او را نابود کنند.
در اثر رفتارهای غلط والدین، انرژی کودک در جایی گیر می کند و بعدها هر وقت که احساس شادی به او دست بدهد، احساس گناه هم با آن همراه می شود. هر زمان شاد است، احساس می کند خطا کرده و کار غلطی انجام داده است.
اینها نتیجه مشاهدات من بر هزاران تن از شاگردانم است: به محض آنکه احساس شادی می کنند، احساس گناه هم حاضر می شود. نگران آنند که والدینشان سر برسند و به آنها بگویند: نکن! چه کار می کنی؟ اما وقتی غصه دار باشند، همه چیز خوب و درست است.
اندوه و بدبختی همیشه مورد تایید است، اما شادی انکار می شود.
بچه ها باید بفهمند که عشق پدیده زیبایی است، که هیچ چیز زشت، پنهان کردنی، خصوصی و مخفیانه در آن نیست.
باید بدانند که گناه نیست، بلکه شادی و لذت است..
و اگر کودکان این را بفهمند، شادی در وجودشان شکل می گیرد و نسبت به پدر و مادر احساس احترام می کنند.
بله، روزی می رسد که آنها هم بزرگ شده، عشق ورزی می کنند و آن وقت خوب می دانند که این عمل، شادی و سرور می آورد.
اگر ارتباط والدین در چشم کودکان همچون نیایش جلوه کند، اثری عمیق در روحشان به جای می گذارد.. در این صورت، شادی آنها گسترش می یابد و احساس گناهی در کار نخواهد بود.
جهان می تواند در نهایت شادی باشد، اما چنین نیست. به سختی می توان انسان به راستی شادی را یافت و تنها یک انسان شادمان ازعقل سلیم برخوردار است.
انسان ناشاد دیوانه است.