یک خشک مقدس ظاهراً با سکس و با زندگی سر جنگ دارد، اما در عمق درونش خیالپردازی میکند و هرچه بیشتر آن را سرکوب می کند، بیشتر وسوسه می شود. او یک موجود وسواسی است.

انسان تانتریک اما انسانی طبیعی است. هیچ وسوسه ای ندارد. عجب آنکه ریاضت کش او را درگیر وسوسه می داند. با خودش فکر می کند: چرا یک تانتریک درباره سکس حرف می زند؟ اما نمی داند وسوسه حقیقی در اوست. او ظاهراً درباره سکس چیزی نمی گوید و اگر حرفی بزند، برای محکوم کردن آن است، اما دائماً درباره اش فکر می کند و ذهنش در این دایره سرگردان است.

شنیده ام...

یک یهودی با دوستش صحبت می کرد و می گفت: من ترجیح می دهم شبها تنها بخوابم و به تجرد معتقدم. در واقع از آغاز ازدواج تاکنون، من و همسرم در اتاقهای مجزا خوابیده ایم.

دوستش به او گفت: حالا اگر به فرض دلت بخواهد با همسرت عشقبازی کنی، چه می کنی؟

یهودی جواب داد: اوه! آن وقت سوت می زنم.

دوستش که تعجب کرده بود، دوباره پرسید: اگر همسرت بخواهد با تو عشقبازی کند، چه می کند؟

و مرد جواب داد: پشت در اتاق من می آید، به در می زند و می گوید: عزیزم، تو سوت زدی؟

داشتن اتاق انفرادی چه فایده ای دارد؟

ذهن دنبال راه حل می گردد و شروع به سوت زدن می کند و البته زن نمی تواند سوت بزند. نباید گستاخ جلوه کند، بنابراین پشت در می آید و می پرسد: عزیزم، تو سوت زدی؟ 

برای درک حقیقت باید زنده بود... برای درک آن باید با زندگی همگام و همراه شد، به همین خاطر است که هرگز از شاگردانم نمی خواهم زندگی را ترک کنند.

به آنها می گویم در زندگی غوطه ور باشید، کاملاً غوطه ور.

جایی در همین بازار زندگی است که آن در را خواهید گشود.